شیب تند افول موریانهای آمریکا
این پدیده تا حدودی و نه به این شکلی که امروز میبینیم از دههها قبل قابل پیشبینی بود؛ زمانی که «روژه گارودی»، پروفسور مسلمان فرانسوی چند دهه قبل کتابی با عنوان «آمریکا پیشتاز انحطاط» نوشت و در آن کتاب ضمن بررسی اوضاع بینالمللی و داخلی آمریکا، این کشور را پیشتاز انحطاط در دنیا نامید. یا ۲۰ سال قبل «امانوئل تود»، استاد یهودی آمریکایی، کتابی با عنوان «امپراتوری عقاب سقوط کرده است»؛ نوشت و به زوایای اضمحلال آمریکا پرداخت و تأکید کرد که این سقوط هرچند آغاز شده، اما تا اصابت به زمین زمان زیادی مانده است. یا ۱۲ سال قبل «فرد زکریا»، از شاگردان هانتینگتون و از اساتید شناخته شدۀ آمریکایی کتاب «جهان پس از آمریکا» را منتشر کرد و جهانی را پیشبینی کرد که کشورها و فرهنگهای متعددی در آن تأثیر دارند و از نظم نوین فرضی آمریکا دیگر خبری نیست؛ و در نهایت ۶ سال قبل «جوزف اس. نای»، نظریهپرداز جنگ نرم و استاد دانشگاه هاروارد کتابی با عنوان «آیا قرن آمریکا به پایان رسیده است؟» نوشت و در آن پایان هژمونیک آمریکا را پیشبینی کرد.
با این حال هیچکدام از این اندیشمندان و نظریهپردازان روند افول سهمگین امپراتوری را به شکلی شگفتانگیزی که امروز سرعت گرفته است، پیشبینی نکرده بودند! باید توجه داشت افول پدیدهای متفاوت از فروپاشی، اضمحلال و متلاشی شدن است. افول برخلاف فروپاشی و اضمحلال و متلاشی شدن که شکل بیرونی دارند و دیده میشوند، از درون شروع میشود و چندان قابل مشاهده نیست، مگر اینکه شدت یابد و به مراحل نهایی خود برسد. در این راستا، سادهانگاری است اگر اینگونه پنداشته شود که با رفتن ترامپ و جابجایی دولت، هیجانات و تنشهای ناشی از احساسات پایگاه ۷۴ میلیون نفری ترامپ نیز که در انتخابات ۲۰۲۰ به وی رأی دادند، فروکش خواهد کرد؛ احساساتی که خشن بوده و آمریکا را از درون و چهبسا بی سر و صدا خواهد خورد. این موضوع نشان میدهد که به این راحتی نمیتوان برای ترامپیسم که از مختصات فکری، فلسفی، رفتاری و اعتقادی خاص برخوردار شده و در این ۷۴ میلیون نفر تبلوریافته است، نقطۀ پایانی متصور شد. اشغال ساختمان کنگره آمریکا موسوم به کاپیتال که در تاریخ ایالاتمتحده بیسابقه بود، تازه شروع کار است. این اتفاق را که یکی از مظاهر ابتدایی و اولیه ترامپیسم در آمریکا است، باید به عنوان نقطه آغازی بر تسریع روند رو به رشد افراطیگری همراه با خشونت و در نتیجه افول موریانه و از درون به شمار آورد.
اما با همۀ اوصافی که هست، نباید موضوع را فقط به رفتن ترامپ و بر سر کار آمدن بایدن مربوط دانست؛ بلکه مسئلۀ اصلی بالاتر از این حرفها است. آمریکا به مقطعی از حیات خود رسیده است که نیروهای یگان تأمین امنیت مراسم تحلیف رئیسجمهور جوزف بایدن، به طور بیسابقهای از مجموع سربازهای آمریکایی در افغانستان و عراق بیشتر بود! آمریکا عملاً به یک پادگان نظامی تبدیل شد؛ این اتفاق را نباید دستکم گرفت و به آسانی از کنار آن عبور نمود. این یک هشدار و زنگ خطر جدی برای کشوری است که ادعای هژمونی بر جهان دارد و خود را یک قدرت بلامنازع در جهان میپندارد که قدرت تخریب زرادخانههای هستهایاش به اندازۀ دو برابر کره زمین است! کشوری که بیش از ۳۰ درصد اقتصاد جهان را به دوش کشیده و قلب لیبرال دموکراسی و نظام سرمایهداری و قبله آمال و آرزوهای بسیاری از خودباختگان و خود فروختگان در شرق و غرب عالم محسوب میشود؛ اما امروز در چنان شرایط منحط و ملتهبی قرار گرفته که ناگزیر است برای تأمین امنیت مراسم تحلیف رئیسجمهورش ارتش را در خیابانها مستقر کند و تمام نیروهای نظامی و امنیتی و اطلاعاتی را در آمادهباش کامل نگه دارد!
همۀ اینها نشاندهنده تسریع در تحقق یک روند بسیار مهم است؛ روندی که در محافل علمی و دانشگاهی آمریکایی از آن با عنوان «افول موریانهای» نام برده میشود. افول موریانهای که برای نخستین بار توسط استفان والت، اندیشمند و نظریهپرداز برجستۀ آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد مطرح شد، نشانهها و مصادیق متعددی دارد که سر برآوردن ترامپ در سال ۲۰۱۶ و تقویت ترامپیسم در سطح افکار عمومی و بدنه و ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آمریکا که برای حفظ وضع موجود حتی از حمله به نمادهای دموکراسی هم هیچ ابایی ندارند، از نشانههای جدید آن است. ترامپیسم مبنای یک شورش مردمی جهانی علیه نخبگان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به ویژه در میان کسانی است که جهانیشدن و صنعتزدگی، زندگیشان را منقلب کرده است. در سالهای اخیر آمریکا بدون اینکه وارد یک درگیری مستقیم نظامی با کشوری شود و بدون اینکه صدها پایگاه نظامی و هزاران سایت موشکی و ناوهای جنگیاش آسیبی ببیند و بدون اینکه از بودجه نظامی و اطلاعاتیاش کاسته شود و بیآنکه ابزارهای رسانهایاش کم شود، به طرز عجیبی تأثیرگذاریاش در تحولات بینالمللی را از دست داده، طوری که دیگر حرفی برای گفتن ندارد! این شعار و تحلیل نیست، بلکه یک واقعیت اجتنابناپذیر است که آمریکا دیگر آن قدرت سابق نیست. برای نمونه، با اینکه آمریکا هر روز زیر رگبار و راکت گروههای مقاومت در منطقه قرار دارند، اما دیگر از آن غرشهای قلدرمآبانهاش خبری نیست.
آمریکا امروز از درون در حال استحاله است. این استحاله هم فقط سیاسی و اجتماعی و اقتصادی نیست، بلکه سایر ابعاد تشکیلدهنده جامعه آمریکایی را نیز در بر گرفته است. این کشور در حالیکه بیشترین امکانات مالی و مادی و بهترین تجهیزات بهداشتی و بیمارستانی و بزرگترین مراکز تحقیقاتی را در اختیار دارد، اما در مقابل شیوع کرونا در هم شکسته است؛ آن هم در شرایطی که بسیاری از کشورها در شرق عالم که زمانی زیر یوغ استبداد و سلطه آمریکا بودند و امروز نیز در زمرۀ کشورهای کم برخوردار محسوب میشوند و یا کشورهایی که تحت شدیدترین تحریمهای آمریکا قرار دارند، بهترین مدیریت در خصوص مهار کرونا را دارند. حتی این تصور هم که با رفتن ترامپ و آمدن بایدن، آمریکا به روال سابق و طبیعی خود بازخواهد گشت و قدرت هژمونیک خود را احیا و یا باز تولید خواهد کرد، تصور باطل و غلطی است، چراکه مشکلات آمریکا کارگزاری نیست، بلکه ساختار دچار آشفتگی و شکاف و انفکاک شده است. افول آمریکا از دهه ۱۹۷۰ میلادی به طور رسمی آغاز شده و در طول پنج دهۀ اخیر متوقف نشده و با یک شیب ملایم ادامه داشته است، اما ظهور ترامپ در سال ۲۰۱۶ که در حقیقت از دل بحران معنا و هویت در جامعه آمریکایی سر برآورد و در سال ۲۰۲۰ به ترامپیسم به عنوان یک نقطۀ شروع منتهی شد، شیب نرم و آهسته افول موریانهای را تند کرده است. آمریکا، ظاهر خوب و هیکل درشتی دارد، اما موریانه افول از درون آن را میخورد و میبلعد. اینکه میگوییم آمریکا در یک شیب افول موریانهای قرار گرفته که این شیب در سالهای اخیر و با پیدایش ترامپ شدت یافته است، یعنی آمریکا دارد از داخل پوک میشود. این مسئله حتی در اسناد بالادستی آمریکا هم مورد اشاره قرار گرفته است. شورای ملی اطلاعات آمریکا که عمدتاً کارهای آیندهپژوهی برای دولت آمریکا انجام میدهد، در سال ۱۳۹۸ گزارشی را منتشر کرد که در مقدمه آن آمده بود که در دنیای سال ۲۰۳۰ هیچ هژمونی نخواهیم داشت! در همین حال نشریه فارن افرز که به اندیشکده شورای روابط خارجی ایالاتمتحده وابسته است، هم در گزارشی که در اوایل سال ۱۳۹۸ با عنوان «چه بر سر قرن آمریکایی آمده است؟» منتشر کرد صریحاً نوشته بود اکنون که مینگریم، افول آمریکا غیر قابل اجتناب به نظر میرسد.
منبع تحلیل: شورای راهبردی روابط خارجی
توضیح: «گزارشات و تحلیلهای راهبردی ارائه شده از منابع معتبر داخلی و خارجی صرفاً برای آشنایی و تنویر افکار نخبگان و مدیران راهبردی کشور با تحلیلهای راهبردی روزآمد بوده و لزوماً منطبق با دیدگاهها و نظرات دانشگاه عالی دفاع ملی نمیباشد.»
نظر شما :